سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در سختی، دوست آزموده می شود . [امام علی علیه السلام]

بی سیم،بی صدا

 
 
چشمان خیس(چهارشنبه 87 شهریور 27 ساعت 12:22 صبح )

هوالرحیــم

سلام،

حالتان خوب است؟ بعید می دانم خوب نباشد! نمی دانم، شاید هم خوب نباشد. ولی این را می دانم اگر ما بگذاریم حالتان خوب می شود! این را هم می دانم شما و دوستانتان از دست ما خیلی ناراحت هستید. شاید هم بعضی وقت ها اصلا نا امید می شوید. ولی باور کنید ما هم از وضیعت پیش آمده خوشحال نیستیم. هرچه قدر هم با شما و دوستانتان فرق داشته باشیم باز در اعماق وجودمان شاید چیز هایی مانده باشد.

یک سری از ما که فقط "خوشحال" هستند! یک سری دیگر از سختی های زندگی و این جامعه ی لعنتی فقط به شادی های به قول خودشان "با حال" و به قول "دیگران" کاذب پناه برده اند. بعضی از ما فکر کردن مثل شما بودن پیراهن روی شلوار و ریش تقریبا نزدیک به دو کیلو متر است. بعضی خوشان را با درس مشغول می کنند. بعضی دیگر عضو سازمان واحد مترینگ خیابان ها هستند. بعضی ها چون "بزرگ" شده اند "سیگار" می کشند. بعضی ها هم چون بالغ شده اند با احساسات دیگران بالا بلندی بازی می کنند.

بعضی ها فقط فکر می کنند. بعضی ها فقط می خندند. شاید هیچ کس به یاد شما و دوستانتان نیست. ساید به خاطر اینکه شما را مریخی می دانند. شاید پا های ما مثل شما استوار نباشد، شاید اشک هایمان اینقدر راحت سرازیر نشود، ولی باور کنید ما هم مثل شما تنهاییم.

از طرف خودم می گویم، چون شاید بقیه این طور دوست نداشته باشند بگویند؛ سنگ های طوسی رنگی که نام شما و پدرتان را نوشته برای ما معنی پاک زیستن را دارد، چیزی که الان در این جامعه شاید اصلا پیدا نمی شود. ولی از شما یک سوال دارم؛ آن روزی که چشم هایتان خیس شدند و قدم های محکمتان را به سوی مین های بی نما و نشان، مثل خودتان روانه کردید و فرزند روح الله شدید، امروز ما در ذهن شما چگونه بود؟



 
یا حافظ(سه شنبه 87 شهریور 26 ساعت 1:45 صبح )

 هو الحافظ

طبق عادت روز آخر جهادی را پیچاندم.به جایش رفتم ور دست گروه پخش اقلام. رفتیم ((دره مولا)) . رفتیم جایی که مردمش بدبخت بودند. رفتیم جایی که ((واحد های مسکونی)) اش از جنس سنگ بود و چوب و پارچه.  که مردمش هشت ماه از سال را به خاطر برف و بوران بدون ارتباط با خارج سر می کنند. جایی که مردمش پاک بودند. ساده بودند. فقیر بودند. جایی که زهرا داشت...

- - -

 اخبار گفت در دره مولای بازفت سیل آمده و 14 نفر کشته و 100 واحد مسکونی تخریب و 1500 راس دام تلف ...

اصلا یادم نبود دره مولا کجاست. به همین خاطر نگران نشدم. تا این که چشمم به عکس دخترک معصوم 4 ساله افتاد. نگرانشم...

                                                                      

 



 
ماه خدا(سه شنبه 87 شهریور 12 ساعت 11:20 عصر )

و باز هم دعوتمان کردی،

و باز هم به امید رحمتت، با چشمانی خیس آمده ایم،

و باز هم دستانمان خالیست...

 



 
در آغوش تو(یکشنبه 87 شهریور 10 ساعت 7:5 عصر )

به نام خدای محمد (صلوات الله علیه و آله)

خدای خوبم!   من بار دیگر آمده ام. آمده ام پیش تو. آمده ام در آغوش تو و زار زار گریه می کنم.  گریه می کنم و تنها امیدم تویی...

خدای عزیزم!  من کاری جز اشک ریختن بلد نیستم. و تو خودت خوب منظور مرا از این اشک ها می فهمی. چون تو می دانی در درونم چه خبر است. تو می دانی چه می خواهم. تو مرا خوب می شناسی.

خدای من!     دست های خالیم را  ببین. من هیچ چیزی برای آوردن به در خانه ات ندارم. اما... . اما تو همه چیز داری و تویی که بخشنده ای. به این گدا که با تمام وجودش در درگاهت به گدایی آمده ببخش.

خدای من!     چگونه از درگاهت با دست خالی برگردم در حالی که تمام امیدم به کرم و بخشش تو بود ...؟ همه ی خیالم این بود که مرا از این منجلاب غفلت و تباهی نجات می دهی...

 خدا!           می دانم عمرم را در فراموشی تو تباه کردم. می دانم جوانیم را در دوری از تو به خیال خودم خوش گذراندم. و در همه ی این روزها از خواب سنگین غفلت بیدار نشدم.

خدای خوبم!   حالا این بنده ی توست. بنده ی ضعیف و حقیر تو که در آغوشت افتاده و زار زار گریه می کند و دست آویخته به کرم تو و تنها یک چیز دارد: امید. امیدی که در مقابل کرم تو هیچ است ...

 برداشتی آزاد از فرازهایی از مناجات شعبانیه.



<      1   2   3      




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 8802  بازدید


» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «